دانلود رمان رهوار
در این پست از سایت مگلی رمان رهوار را اماده کردیم.برای دانلود رمان رهوار از سایت مگلی در ادامه پست همراه ما باشید.
![دانلود رمان رهوار](https://magli.ir/uploads/images/202210/image_750x_6337db3044669.jpg)
سهیلا خانوم زحمت شام رو کشیده بود منم کنارشون شامم رو خوردم و بعد برگشتم خونه ی خودم.
لباسام رو عوض کردم تیشرت پاره شدم رو انداختم دور و نشستم جلوی لب تاپم تا هم فیلم ببینم و هم فیلمایی که برای مامان گرفته بودم رو بفرستم.
حسابی سرگرم بودم که بارون گرفت و خوش حال به بالکن رفتم.
وقتی دوباره چشمم به بالکن همسایه افتاد به خودم قول دادم به زودی منم وسایل خونه و بالکنم رو تکمیل می کنم.
نگین یک عالمه گلدون های خوشگل داشت و تصمیم داشتم بهش بگم یه قلمه ازشون جدا کنه و به منم بده.
- باده... باده...
حس کردم یکی صدام میزنه اما کسی منو نمی شناخت که بخواد صدامم بزنه.
- من اینجام نابغه.
چرخیدم سمت صدا که از بالکن کناری میومد و با دیدن امیرعلی گفتم:
- عه تویی.
چپ چپ نگاهم کرد و پرسید:
- با بابا کجا رفته بودید؟
لبخند بزرگی زدم و جواب دادم:
- هیچ جا.
اخمی کرد و تشر زد:
- بگو کجا رفته بودین.
بی توجه سمت در بالکن برگشتم و جواب دادم:
- گفتم که هیچ جا، فعلا هم خداحافظ.
در رو قفل کردم به آشپزخونه رفتم تا آب بخورم و بخوام که زنگ در رو زدن و کسی جز امیرعلی هم نمی تونست باشه.