دانلود رمان اقرار از بلو اسکای
در این پست از سایت مگلی رمان اقرار را آماده کردیم. برای دانلود رمان اقرار از بلو اسکای در ادامه پست همراه سایت مگلی باشید.

بخشی از رمان اقرار
برای آنکه خستگی بر تنم چیره نشود، لب به آواز باز کردم. یار همیشگی خستگیها و دلتنگیهایم همین شعر های سوار بر وزن بودند.
- « تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
بذای همصدایی، همزبونی اومدی»
تمیز کردن سالن که به اتمام رسید، با یادآوری سوگند و آوین سه ساله که از قضا هرکدام شان به نحوی علاقه بسیاری هم به بوم و رنگهایم داشتند، تصمیم گرفتم دستی بر اتاق کارم هم بکشم.
شاید برای چشمهای تیزبین سارا تمیزش میکردم یا شاید هم وسواس نیلوفر بود که در نظرش حتی استشمام بوی رنگ هم برای بچه ضرر داشت و البته که پر بیراه هم نمیگفت.
البته که هنوز خاطرهی آخرین باری که آوین تمام رنگ قرمزم را روی خودش خالی کرد، در ذهنش مانده و همچنان هم برای بیحواسی مرا مقصر میدانست.
جالب آنجا بود که باعث شده بود ناخوداگاه با آنکه من حتی روحم هم از خواب بودن آوین در اتاق باخبر نبود نیز رفته رفته خودم را مقصر بدانم...
وارد اتاق شدم و کلید برقش را فشردم.
اتاق کارم نورگیر ترین جای خانهام بود و من هم که دیوانهی نور روز!
در اصل من اتاق خواب اصلی را که بالکن داشت به خاطر نور مناسبش به اتاق کار تخصیص داده بودم.